سوسن صفاوردی طاق - استفاده ابزاری از زنان در طول تاریخ و در غالب تمدن های بشرجاری بوده است و بعضا تنها شکل آن متفاوت بوده است . در این نگاه زن بعنوان ابزاری محسوب می شده است که برای تطمیع نیازهای جامعه نرینه باید در خدمت باشد و زن تنها فلسفه وجودیش اینگونه تعریف می شد تا جایی که خود زنان نیز این باور را پیدا کردند . ولذا این باور تا بدانجا نهادینه شد که اگر جامعه نرینه داشتن دختر را ننگ می دانست به خود اجازه می داد او را زنده بگور کند و جنس ماده نیز از داشتن فرزند دختر تا قرنها شرمسار بود.برخی دیگر با شوهران مرده خود دفن می شدند و برخی نیز بدون پرسش می بایست به عقد کسانی در بیایند که فرد ذکور خانواده تعیین می کرد .برای حل وفصل مخاصمات و برای کسب جاه و مقام اورا به هر که مصلحتشان ایجاب می کرد ٬می فروختند. در جامعه جاهلی با ظهور اسلام رسم زنده به گور کردن ودر جوامع دیگر با جنبش روشنگری ٬ زنان تا حدودی به فلسفه وجودی خویش آگاه شدند. اما این ا گاهی اکثرا تحت شعاع باوری که در جامعه نرینه نسبت به جنس ماده وجود داشت ٬قرار گرفته است و باور جنس ماده نسبت به خودش را شکل داده است. آنان تعریف کردند که جنس ماده چگونه بابد باشد حتی زمانی که قرار است نسبت به خود آگاه شود ٬ آگاهی از جنسی شکل گرفت ٬ که جامعه نرینه به آن مشروعیت میداد. و لذا از نقشش در خانه تا نقشش در جامعه باز تعریفی بود که به او باورانده شد .در خانه زن خوب ٬ زنی شد که از خود عبور کامل داشته باشد و وجودش را تنها در وجود خانواده ببیند. هر بلای هم که سرش بیاید را تحمل کند و با تبعیت کامل از دستورات فرمانده نشان دهد که سرباز ی فداکار برای حفظ خانواده است. در حضور اجتماعی از او خواسته شد همانند جنس نرینه رفتار کند و مهم ترین صفت وجودیش یعنی عا طفه ش را که ضامن امنیت روانی جوامع است ٬زیر پا بگذارد تا این حضور مشروعیت داده شود . برخی نیز صفت زیبایی دوستی اورا در حضور با جلوه گری و بعضا نمایش عریان زیبای هایش در عرصه های مختلف از هنر گرفته تا ورزش ٬تعریف کردند ٬ تا جامعه نرینه از این حضور نیز تطمیع خود را داشته باشد . و اینگونه بود در جوامع مختلف آنچه غالبا مد نظر قرار گرفت ٬ جنسیت او است و نه انسانیتش .
در بحث رحم استیجاری نیز نگاه علم و فقه ظاهرا دوباره به جنس ماده و قابلیت این جنس در تولید است. علم و فقه این جنس را کارخانه تولید فرض گرفته اند٬ که میتواند از یک طرف توانمندی علم را با در اختیار قرار دادن رحم خویش به اثبات برساند ٬ و ظاهر فقه نیز با عبور از انسانیت زن ٬ نیز در تلاش است تا موضع غیر علمی در این رابطه نداشته باشد . و جنبه مشروعیت فقهی آن اینگونه تعریف میشود ٬
چون رابطه ایی بر قرار نمی شود ٬ پس اشکال شرعی وجود ندارد . ظاهرا در شرع آنچه اهمیت دارد احکام جسم انسان است و نه روح و روان او ! از منظر علم هم که جوامع نیازمند تولید نسل هستند و علم وظیفه دارد تا به کمک این نیاز بیاید و فرصتی را ایجاد کند تا با براورده کردن نیاز افرادی که طالب فرزند هستند ٬ به نوعی زمینه رفع مشکل جمعیتی را تسهیل کند و سوم اینکه از این طریق به رفع فقر هم کمک میشود و زمینه استطاعت و رفع نیاز مادی زنانی که نیازمند پول هستن بواسطه طالبین فرزند بر طرف میشود . نگاهی کاملا مادی بویژه به زنان !
در وهله اول همه چیز به نظر بی مشکل می آید و استفاده از قابلیت تولید در جنس ماده برای رفع موارد فوق هم کاملا طبیعی . علم و فقه فراموش کرده اند که این کارخانه تولید مثل ٬ یک انسان است با فطرت انسانی که خالق در وجود او به ودیعه گذشته است .فطرت یک مادر . در نظام طبیعت قرار بوده است که او با مهری که نسبت به جنین در طول نه ماه در وجودش شکل می گیرد ٬ ناقل این مهر و محبت به مخلوقی باشد ٬ که به نوعی او خالقش است.حال با انتظار نگاه کارخانه ی به یک زن و فرزندی که در رحم پرورش میدهد ٬ چه انسانی باید پا به عرصه وجود بگذارد؟ در این جریان هم مهر ومحبت مادری به کشتارگاه برده شده است و هم عاطفه ی که یک زن باید نثار موجودی کند که پا به عرصه وجود در این جهان میگذارد. ظاهرا علم و فقه دست بدست هم داده اند تا زیباترین صفت جنس ماده یعنی عاطفه او به مسلخ رود .زنی که نه ماه یک جنین را حمل می کند ٬ جدای از مشکلات روحی و روانی و جسمی که زنان در این نه ماه باید تحمل کنند ٬ و ظاهرا اصلا مو ضوعیت ندارد نکته وحشتناک این اجاره نگاهی است که برای زنان ٬ کشتن عاطفه نسبت به موجودی که در بطن خود پرورش میدهد را هنجار سازی می کند.جامعه بدون عاطفه مادری می شود ٬ جامعه ی سراسر خشونت . آنچه امروز تجربه می کنیم محصول تحقیر عاطفه مادری و زنانگی است که جامعه بشری برای پرهیز از جنگ وخونریزی نیازمند آن بود. صفت مهر و محبت در زنان توسط خالق به نوعی ظرفی برای تجلی مهر و محبت خداوند نسبت به مخلوق انسان بوده است.حال با هنجار سازی عبور از عاطفه و مهر ومحبت در زنان و تنزل او به جنس تولید کننده به نوعی هم جفا به ظرف خالق برای تجلی رحیم بودنش نسبت به مخلوق شده اشت ٬ هم به جامعه بشری که با ترویج این امر الگوی عاطفه و مهر مادری را دیگر لمس نخواهد کرد و هم زنی که محکوم به قربانی کردن مهم ترین صفت وجودیش یعنی مهر و محبت است.