233061
روزی که «رویا نونهالی» عروس تربت جامیها شد!
محمدفاروق کیانی که در نماهنگ «نهانخانه دل»، بخش حرکات آیینی را انجام داده است، خاطرهای جالب از فیلمبرداری این اثر با بازی رویا نونهالی را بازگو میکند؛ روزی که این داور برنامه «عصر جدید»، عروس تربتجامیها شد.
<p><span style="font-size: 12px">نماهنگ «نهان‌خانه دل» که به «نوایی» هم مشهور شد، با کارگردانی رامین حیدری‌فاروقی، فیلمبرداری کاظم شهبازی، بازی رویا نونهالی، صدای غلامعلی پورعطایی و جمشید پورعطایی و هنرمندی محمدفاروق کیانی، از تولیدات سه دهه پیش تلویزیون ایران است.</span></p><div id="news_content"><p><span style="font-size: 12px">این نماهنگ که بر اساس ترانه محلی «نوایی» ساخته شده است، در روستای چشمه‌جوهر و رباط عباس‌آباد تربت‌جام فیلمبرداری شد و در زمان خودش، بیش از 2 هزار بار، روی آنتن تلویزیون رفت.</span></p><div style="text-align: center"><figure class="image" style="display: inline-block"></figure><span style="font-size: 12px"><img alt="" src="https://media.khabaronline.ir/d/2020/10/26/4/5480955.jpg" /></span><figcaption></figcaption><span style="font-size: 12px"><b>رویا نونهالی و محمدفاروق کیانی در نماهنگ «نهان‌خانه دل» </b></span></div><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">محمدفاروق کیانی که در نماهنگ «نهان‌خانه دل»، بخش حرکات آیینی و رقص محلی تربت‌جام را انجام داده، خاطره جالبی را از آن روزها به یاد دارد که شنیدنی است. او با خنده می‌گوید:</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">«در آن کار، جایی هست که سفره عقد انداخته‌اند. وقتی آماده می‌شدیم این صحنه را بگیریم، یکی از پیرمردهای روستا، من را کشید کنار که: فاروق! مَیی(می‌خواهی)، زن عَقِد کنی؟</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفتم: عمو، این فیلم است.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">با دلخوری گفت: بِشی عموجان! مَگَه عقدم فیلُم مِشَه؟!</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفتم: عمو! واقعا داریم فیلم بازی می‌کنیم.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفت: عمو! ما بِچَه که نی‌یِم؛ قندا به خانه‌یَه؛ شیرینی اَوُردَن؛ مِوَه اَوُردَن.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفتم: عمو این فیلم است، به خدا.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفت: به مَدَرِ اعظم بُگُفتی یا نِه؟ بگُو به او؛ بَدَه. صِبا، پس‌صِبا (فردا، پس‌فردا)، ای‌ زنِ‌ر خُودِی‌تُو مِبینَه، دلخور مِشَه.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">دیدم کوتاه نمی‌آید. گفتم: چشم. به مادر محمداعظم، حتما می‌گویم.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">پرسید: خب، عروس ما مُلایه؟(درس‌خوانده است؟)</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفتم: بله. دکترای بازیگری دارد.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفت: ئِه. عروس ما دکتر بودَه و ما بی‌خُبر.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">رفت، دست خانم نونهالی را گرفت و گذاشت سر دلش.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گفت: عموجان! اَنِه همین‌جِه نَمفَمُم بِرِی چی کَلَّک مِزنه (تپش دارد، دل دل می‌زند)</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">خانم نونهالی خنده‌اش گرفته بود اما نمی‌خواست دل پیرمرد را بکشند. گفت: چیزی نیست؛ چند تا دارو برایتان می‌آورم.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">فردایش، یک پلاستیک قرص جوشان و شربت تقویتی گرفت و برد برای پیرمرد.»</span></p><p style="text-align: center"><span style="font-size: 12px"><img alt="" src="https://media.khabaronline.ir/d/2020/10/26/4/5480963.jpg" /></span></p><p dir="rtl" style="text-align: right"> </p></div><p> </p><p><span style="font-size: 12px">منبع: خبرآنلاین</span></p>