بخشی از این گفتگو:
از همکاری با محمدحسین مهدویان بگویید. نقش خان عمو چطور پیشنهاد شد؟ چه شاخصههایی ترغیبتان کرد تا با «زخم کاری» همکاری کنید؟
شناخت نزدیکی با آقای مهدویان نداشتم. دوست قدیمیام آقای کیومرث مرادی کارگردان تئاتر (انتخاب بازیگر سریال) تلفن کرد و توضیح داد که کار بر مبنای مکبث نوشته شده است؛ چون خودم حدود هفت، هشت کار از شکسپیر اجرا کرده بودم کاملاً متن را میشناختم اما خواهش کردم فیلمنامه را بفرستند. از متن خوشم آمد اگرچه تفاوتهای زیادی با «مکبث» داشت اما نوع قدرتطلبی از همان متن میآمد. گریم و کارگردانی آقای مهدویان در کار تأثیر داشت اما من تا خودم کاراکتر را پیدا نکنم و با آن اخت نشوم و نشناسمش، جلوی دوربین نمیروم. همیشه بعد از قبول کار میروم سراغ اینکه کاراکتر را بهتر پیدا کنم، ببینم کیست و شناسنامهاش چیست. درباره این نقش هم اول بهشکل جدیتر شخصیت را در «مکبث» پیدا کردم و بعد در خودم بهدنبال آن گشتم.
بهخاطر ابهت و جذبه خاصی که دارید اغلب نقشهای شما ضدقهرمان است. این دست نقشها تأثیرگذاری بیشتری دارند اما قبول آنها هم جرأت میخواهند. هیچگاه نگرانی بابت اصرار به ایفای نقشهای منفی نداشتهاید؟
اول اینکه من این نقشها را منفی نمیبینم. هیچ انسانی مثبت و منفی یا سفید و سیاه نیست. همه خاکستری هستند. برخی اوقات از سمت و سویی که دیگران هستند، میروند و مثبت دیده میشوند و گاهی همه چیز را برای خود میخواهند و منفی میشوند. درست است که اغلب نقشهای ضدقهرمان به هر دلیلی به من پیشنهاد شده و من هم پذیرفتهام؛ اما هیچکدام از این نقشها با هم یکی نیست.
نمیتوانید بگویید نقش من در «گرگها» شبیه «زیر تیغ» یا «فکر پلید» و «زخم کاری» است. در نگاه اولیه ممکن است همه نقشها ضدقهرمان یا منفی به نظر بیاید اما باید دید این آدم از کدام خانواده و جامعه آمده، به چه دلیل منفی است، با کدام ژن بزرگ شده که منفی است. بر این اساس همه اینها آدمهایی متفاوت از هم و خاص میشوند، در نتیجه وقتی بهعنوان بازیگر آن را زندگی میکنی باید همان آدم بخصوص شوی. در عالم هستی هیچکس مثل شما نیست، تک هستی، هر نقش برای هر بازیگر همین است. باید این تک بودن را پیدا کند.
بهنظر میرسد بلندی و کوتاهی نقش برایتان اهمیتی ندارد. همانطور که در «اجارهنشینها» ساخته داریوش مهرجویی نقشی کوتاه را درخشان و به یادماندنی اجرا کردهاید، در «زخم کاری» هم با اینکه طول عمر نقش نعمت ریزآبادی کوتاه و فقط دو قسمت است سایه سنگین آن روی قصه احساس میشود. این حس فقط به خاطر قصه نیست بلکه از تأثیرگذاری جنس بازی شماست، در نگاه شما چیزی وجود دارد که معلوم نیست از سر تمسخر است یا همدلی یا شیطنت آن و... چطور میتوان به جادوی جزئیات رسید؟
ممکن است این حرف من حمل بر خودستایی شود اما مسلماً تجربه و دانش میخواهد. اگر بخواهید یک انسان را خوب بشناسید باید روانشناسی خوانده باشید. اگر قرار باشد یک انسان را در جامعه بشناسید باید جامعه شناسی خوانده باشید. اگر قصد دارید مفهوم کلی زندگی را از نگاه او ببینید باید فلسفه بدانید. بدون اینها نمیتوانید به شناخت درست برسید. هنرپیشگی راحت است؛ خودشان هستند، 4 تا دیالوگ میگویند همیشه هم با همان لحن، پول شان را میگیرند و میروند سر کار بعدی. فیلمها را که کنار هم بگذاریم حس و لحن و بازی همان است هیچ فرقی نکرده انگار فقط لباسها عوض شده است. بازیگری اما فرق میکند، باید مطالعهکنی، بدن خودت را بشناسی، میمیک صورتو نگاهت را بشناسی. آن وقت برای القای یک مفهوم دیگر نیازی به ادا درآوردن نیست چشم ها حرف میزند، صورت حرف میزند بدون اینکه ادا در بیاوری و چهرهات را پایین و بالا بکنی.
خودتان از خروجی «زخم کاری» راضی هستید؟
چون مشغول کار بودم متأسفانه فرصت نکردم همه قسمتها را ببینم، بر اساس اقبال و بازخوردی که از مخاطب دریافت میکنم مشخص است نتیجه کار رضایت بخش بوده و این طور بهنظر میرسد که «زخم کاری» جزو موفقترین سریالهای یکی، دو سال اخیر باشد؛ اما با این موفقیت نباید بر کارگردان و بازیگر و نویسنده این امر مشتبه شود که کار تمام شده و به اکمال رسیده است، تازه بعد از موفقیت کار سختتر میشود. موفقیت کار بعدی اگر بیشتر نمیشود نباید کمتر شود. این توقع کار را سخت میکند و لازم است تأمل و مطالعه بیشتر شود.
همه فکر میکنند طهمورث همیشه بد اخلاق و خشن است و... نه اینطور نیست. طهمورث در خودش آدمهایی را دارد که مهربان هستند و اگر شما بخواهید آن را بروز میدهد.